برکه کاشی



دوستان زیادی اندراحوالات توصیه به حضور در راهپیمایی 22 بهمن و اهمیت انقلاب و دستاورد ها و. نوشتند بگذارید من یک چیز دیگر بگویم

اگر شما کسی هستید که به جمهوری اسلامی اعتقاد ندارید این مطلب به طور خاص برای شماست

1. ایا واقع بین بودن پسندیده تر نیست؟

مثلا طرف داستان عریض و طویلی نوشته از اینکه ما قبل از انقلاب ازاد بودیم،خب بزرگوار آن ازادی که دم میزنی را میتوانی با رسم شکل نشان بدهی؟ آن حکومت نظامی ها و آن کشت و کشتار ها و حجم وسیع دستگیری ها و شکنجه ها پس چه بودند؟


اراتمند شما غریبه

2. منصف بودن انسانی تر نیست؟

 اصلا مملکت ما الان پر است از مشکلات؛ اما آیا این معنایش این هست که وما ما بدتر از قبل شده ایم؟ با کدام سند این حرف را می زنید؟ ایا دلیل "همه" ی مشکلات موجود نفس انقلاب اسلامی است و لا غیر؟


3. فضای مجازی چقدر حق دارد در فکر ما تاثیر گذار باشد؟

آیا انصافا کانال های تلگرامی و پیج های اینستاگرام این قابلیت را دارند که ارجاع سند صحبت های ما باشند؟ چند کتاب تاریخی معتبر در مورد قبل از انقلاب و بعد از انقلاب مطالعه کرده اید؟ اگر میتوانید به آمد نیوز اعتماد کنید مثلا چرا الان نباید به این حرف های من اعتماد کنید4 همین الان یک دقیقه به فرآیندهای  ذهنی تان دقت کنید، ایا استدلالی یافت می شود یا فقط دلتان می خواهد یا نمی خواهد؟ شما چقدر به عقل تان اجازه ی رشد و پر و بال گرفتن داده اید؟


4. فکر و منطق هم در قضاوت هایمان نقشی دارد؟

 به وفور دیده ام که ملت از سوتی های جماعت انقلابی عکس و کلیپ و. انتشار داده اند و مسخره کرده اند که این ها انقلاب کرده اند. ایا سطح پایین تر از این هم استدلالی برای تخریب یک امر وجود دارد؟ خب یک انسان معتقد به انقلاب نه اصلا صد نفر یا هزار نفر از معتقدین انقلاب بی سواد بوده اند یا نگاه بسته داشته اند یا هر چیز نامطلوب دیگری ایا این نشان از بی خود بودن انقلاب است؟ مثلا معتقدین به بسیاری از نظام ها و مکاتب دیگر هیچ انسان کم فهمی بین شان پیدا نمی شود؟


چرا متوجه نیستیم که دارند با بازی با کلمات کلاه سرمان می گذارند. دست می گذارند روی احساسات مان و فارغ از عقل و منطق و استدلال تنها و تنها احساس ما را به این انقلاب عوض می کنند و ما را در زمین خود بازی می دهند.

آنقدر که دلم از بی منطق بودن و اهل فکر نبودن مخالفین نظام می سوزد دلم برای مخالف بودنشان نمی سوزد


پ ن: شخصا نقد های متعددی به شرایط فعلی وارد می بینم اما این ها را دلیلی نمی بینم که دست به کارهای بی اخلاقانه ای چون تمسخر اشخاص بزنم و یا بخواهم از ریشه با نظام مخالفت کنم.


دوستان زیادی اندراحوالات توصیه به حضور در راهپیمایی 22 بهمن و اهمیت انقلاب و دستاورد ها و. نوشتند بگذارید من یک چیز دیگر بگویم

اگر شما کسی هستید که به جمهوری اسلامی اعتقاد ندارید این مطلب به طور خاص برای شماست

1. ایا واقع بین بودن پسندیده تر نیست؟

مثلا طرف داستان عریض و طویلی نوشته از اینکه ما قبل از انقلاب ازاد بودیم،خب بزرگوار آن ازادی که دم میزنی را میتوانی با رسم شکل نشان بدهی؟ آن حکومت نظامی ها و آن کشت و کشتار ها و حجم وسیع دستگیری ها و شکنجه ها پس چه بودند؟


2. منصف بودن انسانی تر نیست؟

 اصلا مملکت ما الان پر است از مشکلات؛ اما آیا این معنایش این هست که وما ما بدتر از قبل شده ایم؟ با کدام سند این حرف را می زنید؟ ایا دلیل "همه" ی مشکلات موجود نفس انقلاب اسلامی است و لا غیر؟


3. فضای مجازی چقدر حق دارد در فکر ما تاثیر گذار باشد؟

آیا انصافا کانال های تلگرامی و پیج های اینستاگرام این قابلیت را دارند که ارجاع سند صحبت های ما باشند؟ چند کتاب تاریخی معتبر در مورد قبل از انقلاب و بعد از انقلاب مطالعه کرده اید؟ اگر میتوانید به آمد نیوز اعتماد کنید مثلا چرا الان نباید به این حرف های من اعتماد کنید4 همین الان یک دقیقه به فرآیندهای  ذهنی تان دقت کنید، ایا استدلالی یافت می شود یا فقط دلتان می خواهد یا نمی خواهد؟ شما چقدر به عقل تان اجازه ی رشد و پر و بال گرفتن داده اید؟


4. فکر و منطق هم در قضاوت هایمان نقشی دارد؟

 به وفور دیده ام که ملت از سوتی های جماعت انقلابی عکس و کلیپ و. انتشار داده اند و مسخره کرده اند که این ها انقلاب کرده اند. ایا سطح پایین تر از این هم استدلالی برای تخریب یک امر وجود دارد؟ خب یک انسان معتقد به انقلاب نه اصلا صد نفر یا هزار نفر از معتقدین انقلاب بی سواد بوده اند یا نگاه بسته داشته اند یا هر چیز نامطلوب دیگری ایا این نشان از بی خود بودن انقلاب است؟ مثلا معتقدین به بسیاری از نظام ها و مکاتب دیگر هیچ انسان کم فهمی بین شان پیدا نمی شود؟


چرا متوجه نیستیم که دارند با بازی با کلمات کلاه سرمان می گذارند. دست می گذارند روی احساسات مان و فارغ از عقل و منطق و استدلال تنها و تنها احساس ما را به این انقلاب عوض می کنند و ما را در زمین خود بازی می دهند.

آنقدر که دلم از بی منطق بودن و اهل فکر نبودن مخالفین نظام می سوزد دلم برای مخالف بودنشان نمی سوزد


پ ن: شخصا نقد های متعددی به شرایط فعلی وارد می بینم اما این ها را دلیلی نمی بینم که دست به کارهای بی اخلاقانه ای چون تمسخر اشخاص بزنم و یا بخواهم از ریشه با نظام مخالفت کنم.


ارادتمند شما غریبه


خب الحمدلله در دین اسلام عقل یک حجت به حساب میاد به این معنی که اگه شما با عقلتون حساب و کتاب کنین و تصمیم بگیرین پس فردا در محضر پروردگار عالم حرف برای گفتن دارید به قول استاد در جلسه ی دفاعی که خداوند برگزار میکنه ما دلایل محکمه پسند داریم منتها به طرز شگفت انگیزی با گونه ای از افراد معتقد به دین مواجه شدم که انگار چندان به مقوله ی عقل اعتقاد نداشتند

طرف در جایگاه خواستگار در برابر من نشسته ازش میپرسم "اگر شما تصمیم به انجام کاری داشته باشید که برای انجامش واقعا فکر کردید و حتی م گرفتید ولی در نهایت مادر و پدرتون بگن ما مخالف انجام این کار هستیم چه میکنید؟"

و شاید باورتون نشه که از طرف یه فرد 23-4 ساله این حرف رو می شنوم که هر چی مادر و پدر بگن انجام میدم و وقتی میپرسم چرا؟ میگن به هر حال اونا بزرگترن و بهتر صلاح مارو میدونن:/

خب اخوی پس عقل تو چی میشه؟ ایا اینکه قران گفته "لاتقل اف" یعنی شما به جدال احسن با والدین تون هم نپردازید؟ یعنی سعی نکنید کار درست رو طوری انجام بدید که مادر و پدر رو ناراحت نکنید ولی به هر حال کار رو انجام بدید؟ یعنی اینقدر وابسته باشید؟

فی الواقع اینطور نیست که افراد مذهبی اینطور باشن بلکه افراد با شخصیت وابسته اینطوری خواهند بود که به مادر و پدر وابسته خواهند بود حالا مذهبی ها با احساس اینکه دارن طبق دستور دین عمل میکنن اینجوری پیش میرن بقیه با یه استدلال دیگه.

به هر حال به نظر من یه اقا با این طرز تفکر به درد زندگی نمی خوره وقتی بعد از اینهمه سال هنوز برای عقلش جایگاهی قائل نیست. بنظرم ایشون بیش از انکه توانایی مرد زندگی بودن داشته باشن توانایی فرزند مادر بودن دارن:/

خب اینکار رو نکنید با بچه هاتون. ادم نمی تونه تحملشون کنه بعد خودشون شکست عشقی میخورن :/

ایا من اشتباه فکر میکنم؟



از این افراد نباشیم:

از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازد، در دنیا چونان زاهدان، سخن مى گوید، اما در رفتار همانند دنیا پرستان است، اگر نعمت ها به او برسد سیر نمى شود، و در محرومیّت قناعت ندارد،


بخشی از حکمت 150، نهج البلاغه


پ ن: تقریبا یک هفته ی پی در پی این حکمت رو می خوندم و خودم رو بالا و پایین میکردم و باید بگم هر روز شرمنده تر از روز قبل نسبت به عملکردم.


رفتم پیش روانشناس گفتم احساس میکنم همه میخوان سرم کلاه بذارن. 

گفت از کِی؟ گفتم از وقتی ۱۰۰ تومن ویزیت دادم بهت.


پ ن:

انصافا تو ایران چون اصلا بیمه به درمان های روانشناختی تعلق نمیگیره ادم ترجیح میده از غصه دق کنه ولی پیش روانشناس نره ولی بعضی وقتا با خودم حساب و کتاب میکنم شده از یه سری خرج های دیگه بزنم و برم پیش متخصص و م بگیرم برای حل مشکلات اجتماعی و روحی و. اینکار رو میکنم و نمیذارم تبعات تصمیم اشتباه یک عمر توی زندگیم بمونه



اولین بار که با تو آشنا شدم دوم دبیرستان بودم. من آن وقت ها اصلا شهدای شهرمان را نمی شناختم وقتی ناگهان وارد جمعی شدم که پر از عشق به شهدا بودند من هم کم کم تغییر کردم. آشنایی جدی من با تو، اردو جنوب 90 بود وقتی طلائیه بودیم سید، روای همیشگی طلائیه، برایمان از تو می گفت. از تو و همه ی مردانگی هایت. از همه ی رفاقت هایت. و من وقتی برگشتم و بعد از سال تحویل که با خانواده گار رفتیم همه ی ذوقم این بود که برای اولین بار میخواهم زیارتت کنم اما نتوانستم پیدایت کنم و هیچ گاه فراموش نمی کنم آن سال چقدر با بغض و دلی که در گار جا مانده بود آن جا را رها کردم رفتم.

سال های دبیرستان خیلی دلبسته ات بودم. تو همان محرم اسرارم بود. تو واقعا فرمانده شده بودی و من یک سرباز دلداده.

اما امان از این زنگارهای دنیا که بدجور دلم را گرفتند. و شاید اگر خواهرم امشبم مجبورم نکرده بود در مورد یکی از شهدای شهرمان برایش متنی بنویسم باز هم تو در اعماق زنگارهای دلم به فراموشی سپرده میشدی. اما تو خوب تر از آنی که بگذاری بیش از حد دور شوم و آنقدر فاصله بگیرم که قابل بازگشت نباشد. پس اولین شهیدی که به ذهنم رسید خودت بودی

سید باید بگویم همان سرچ کافی بود تا دلم بلرزد تا یادم بیاید همه ی ایام گذشته را.

حالا ژست های روشنفکری دانشگاهیان گاهی مرا هم میگیرد و از تو دورم می کند اما انصافا باید بگویم "هیچ کس برای من تو نمی نمی شود"

حالا که فکر می کنم دارم از خودم می پرسم من همه ی این سال ها را چگونه بی تو سر کردم؟


شهید سید حمید میر افضلی




بعضی افراد ادعای انقلابی‌گری دارند، فکر می‌کنند از انقلاب ایران طرفداری می‌کنند و پیروزی انقلاب ایران وابسته به وجود آن‌هاست، در حالی که به سهولت می توان دید ایشان بیش از هر دشمنی لطمه به انقلاب زده‌اند. انقلاب ایران را به لب پرتگاه سقوط کشانده‌اند، همه مردم را از انقلاب زده کرده‌اند،که هرج و مرج و آشوب و بی نظمی در نظر آنان انقلاب معنی می‌دهد و تصور می‌کنند با بی برنامگی و شعارهای تند و احساسات کور و کارهای غیر منطقی می‌توانند انقلاب را به پیروزی برسانند.

با اعمال آن‌ها چگونه آمریکا توانسته است ایران و انقلاب آن را بدنام کند، ایران را در دنیا منفرد نماید، در محاصره اقتصادی بفشارد، اختلافات داخلی را دامن بزند، نیتی مردم را روزافزون کند و

می‌خواهیم با آمریکا مبارزه کنیم و تا زنده‌ایم با آمریکا و سیستم آن و ظلم و جنایات آن مبارزه خواهیم کرد، ولی نه از روی دیوانگی، نه با شعارهای تو خالی، نه با هرج و مرج و آشوب، زیرا می دانیم وقتی قادریم با امریکا مبارزه کنیم که مثل آمریکا از علم و تکنولوژی و تخصص برخوردار باشیم و

ما می‌گوییم برای تقوی معیار بگذارید که قابل قبول همگان باشد. ولی تقوی چیست؟ آیا ریش گذاشتن است؟ آیا ادعاهای گزاف بافتن است؟ کسانی ادعای تقوی می‌کنند که در نظر من بی‌تقواترین آدم‌ها هستند، اسم اسلام و انقلاب را ضایع می‌کنند، دروغ، تهمت، شارلاتانی، زد وبند و حقه بازی، لجن مال کردن مردم بی گناه، شایعه دروغ ساختن و مخالفین خود را با قلدری و زرنگی از میدان به در بردن،؟! . این‌ها متقی نیستند.

دل‌مان می‌سوزد، می‌خواهیم فریاد بزنیم، اعتراض کنیم، ولی می دانیم که تف سر بالاست. گریه می‌کنیم، خواهش می‌کنیم، می خواهیم راه نشان دهیم، فورا فحش و تهمت شروع می شود، ما را لیبرال نوکر آمریکا، غرب زده، متخصص بی تقوا و غیره می‌خوانند. این‌ها هم برای ما مهم نیست، ولی فورا قلب خود را می بندند و به نصایح ما توجه نمی‌کنند و آن هدف غایی ما که نجات انقلاب است، عاید نمی شود. 

(منبع: کتاب حماسه عشق و عرفان، ص ۸۵)

پ ن:
دهه فجر مبارک

سلاااام 

صبح زمستونی تون بخیر

امروز دقیقا دوهزار روز از شروع به کار این وبلاگم میگذره

شاید فی الواقع این مسئله مهم نباشه

اما من دنبال یه بهونه میگشتم که نظر سنجی کنم و حالا از این اتفاق استفاده میکنم

دوست دارم نظر شما رو در مورد این وبلاگ و چیزایی که میخونید بدونم؟ برداشتی که از خوندن مطالب در مورد نویسنده به ذهن شما میرسه چیه؟ میخوام ببینم چقدر با نوع نوشتنم تونستم چیزی که هستم رو انتقال بدم؟


 و در پایان اینکه میتونید به این پست به چشم صندلی داغ هم نگاه کنید

هرچی دوست دارید بپرسید سعی میکنم پاسخ بدم تا جایی که بشه :)


+ پیشاپیش بسیار سپاس گزارم که لطف میکنید اهمیت قائل میشید و وقت میذارید و پاسخ میدید



ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر

زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر

قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد

یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر

در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است

ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر

در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم

ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر

منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان

وگر ایشان نستانند روانی به من آر

ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن

یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر

دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفت

کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر


پ ن:

حافظ خوانی با دوستان و یک شعر بسیااار دلنشین از حافظ.

اونققدر ابیات قشنگی داره که نمیدونستم کدومشون رو تیتر کنم.


خوبی سال اخر بودن اینه که دیگه تو امتحانا اون جمله ی تکراری ترم دیگه از اول ترم میخونم رو نمیگی چون میدونی تو قطعا از اول ترم نخواهی خوند و راهشم پیدا کردی که کِی و چجوری بخونی که به نتیجه مطلوب برسی فارغ از سطح سواد. شب تا صبح بیدار موندن و خوندنم که دیگه اب خوردن شده

نمیدونم الان ایموجی خنده بذارم یا گریه


امشب تو خودم کشف کردم من خیلی ادم کتاب خونی ام ولی چرا درسامو نمیخونم

به این نتیجه رسیدم من فقط کتابایی رو که استادا به عنوان منابع امتحان معرفی میکنن نمیخونم وگرنه کتابایی رو که غیر از اون به عنوان کتابای خوب روانشناسی معرفی میکنن میخونم واقعا مرضم چیه که این بلا رو سر خودم میارم؟؟

 

به وقت سه و چهل و پنج دقیقه بامداد :/


از نظر گلسر (Glasser) شخصیت و هویت کم و بیش مترادف اند. او احساس متمایز بودن و کسب هویت موفق را لازمه ی سلامت روان می شمرد و اساس تشکیل هویت را تلاش ها و فعالیت های مسئولانه ای می داند که فرد، علاقه مند به انجام آن هاست و بر اثر آن در می یابد که کیست و چگونه عمل می کند. از نظر گلسر افرادی که "هویت موفق" دارند خود را توانا، لایق و ارزشمند می دانند و می توانند محیط خود را تحت تاثیر قرار دهند و نیاز خود را به دوست داشتن و دوست داشته شدن تامین می کنند. اما افرادی که هویت شکست دارند، با احساس درماندگی، نومیدی و بی ارزشی رو به رو هستند. آنان مسئولانه عمل نمی کنند و نمی توانند رابطه ی شخصی و نزدیک با دیگران برقرار کنند.


کتاب نظریه ها، روش ها و فنون مشاوره شغلی 

دکتر زندی پور

ص 20


پ ن:

در مورد هویت خودتون چی فکر میکنین؟ موفقید یا شکست خورده؟

اگه وارد بحث بشین فوق العاده است من خیلی به اهمیت تشکیل هویت ایمان دارم. 

اگه نخواستین اشکارا صحبت کنین ناشناس نظر بدین ولی بیاید بگید در مورد هویت چی فکر میکنین؟ و به طور خاص در مورد هویت خودتون؟


پ ن2:

وی فردا ساعت 10 امتحان مشاوره ی شغلی و تحصیلی داره و از درساش پست وب در میاره در حالیکه هنوز کلی مونده :/


دوستانی که مدتهاست این وب رو میخونن میدونن دوتا از اساتیدم هستن که من به شدت بهشون علاقه مندم اونقدر که وقتی میبینمشون میرود که از ذوق بمیرم :دی
حالا در برابر این دو انسان شریف و بزرگوار یک فرد دیگه ای هست که من واقعا از دستش دیوونه شدم
طی سه ترم گذشته هر ترم یه درس باهاش داشتیم و از قضا این ترم دوتا درس باهاش داریم و تو دو روز ما 6 ساعت رو با ایشون میگذرونیم
از اینکه نمره های کشکی میده و برگه صحیح نمیکنه که بگذریم
و از اینکه سر کلاس بیش از اینکه تدریس کنه داره از مراجعینش میگه هم بگذریم میرسیم به اونجایی که در حالی که خیلی تریپ حق به جانب و علمی و ادم درستی بودن رو داره مدام داره دین و ادم های دین دار رو به سخره میگیره
ما دو تا درس اسیب شناسی روانی با ایشون داشتیم و مثال های ایشون از رفتارهای اختلالی مثال های مذهبی بود مثلا صدقه دادن مثال تفکر جادویی داشتن 
یا از دیگر افاضاتشون این بود که دین چیزیه که خودشون رو درست کردن اما علم نه. یعنی خودش یه لحظه گیر کرد که بگه علم رو کی درست کرده؟
یه بار سر کلاس باهاش دعوا کردم 
اما در نهایت تاسف و تاثر همه ی بچه ها سر کلاس سیب زمینی ترین حالت ممکن رو برمیگزینن و حرررف نمیزنن منم دیگه سکوت کردم 
زیاد هم سرکلاساش نرفتم
اما این ترم میخوام برم ولی مطمئنم اخرش با این همه سکوت سر کلاس در حالیکه دارم اینقدر حرص میخورم سایماتیک میگیرم
بدبختی اینه که اون هی زر میزنه و هر چیز با ربط و بی ربطی رو به سخره میگیره و بچه ها هم قاه قاه میخندن

اون ترم من تنها کسی بودم که تو امتحان open book که کیس داده بود اختلالش رو درست تشخیص دادم باورتون میشه من شدم 12 در حالیکه حتی تا 19 هم نمره داشتیم؟:/

بسم رب العالمین


سلام دوستان عزیز

وبم رو یه مرور کلی کردم

چیز خاصی که بدرد بقیه بخوره پیدا نکردم

چندتا مطلب که دوست داشتم سالها بعد بخونمشون و طرز فکر این سالهای خودم رو یادم بیاد داخل یه فایل ورد ذخیره کردم

یه سری از دوستان مجازی رو با خودم مرور کردم و همچنین اینده ای که واسه این وب ترسیم کرده بودم

تصمیم نهایی رو گرفتم

یه جی میل با این ادرس ساختم

berkekashi9297@gmail.com

تنظیمات---> حذف سایت

و مواجهه با این صفحه


خب این وب ساخته شده بود که چیز دیگه ای باشه

اما واقعا چیز خیلی متفاوت شد که نباید می شد

من هم علی رغم اینکه اصلا تمایل به حذف وب ندارم ادم موندن تو جایی که احساس میکنم اونی که باید نیست، نیستم


با دوستان خیلی خوبی آشنا شدم

بعضی ها رو بیشتر و بعضی ها رو کمتر دوست داشتم اما به هر حال حس خوبی به اکثرتون دارم

ازتون خواهش میکنم حلالم کنید مخصوصا دوستانی که بیشتر ارتباط داشتیم

و البته اینکه واقعا واسم دعا کنید

اگر کاری بود با ادرس ایمیلی که تو این پست گذاشته شده در خدمتم

میرم که اگه وبم اونی که باید نیست زندگیم رو تبدیل کنم به اونی که باید.

یاعلی مدد


پ ن:


این مطالب رو پیشنهاد میکنم یه نگاه بندازید


فرق آدما با خدا

بهشت نادانی


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها